موضوعات متنوع
موضوعات متنوع

تقدیم به همه ی اونایی که این دم آخری به سراغ کتابهاشون رفتن

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

سرها در کتابان است

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

سر از درس و کتاب و جزوه ، نتواند

که درس ، دشوار و سنگین است.وگر از حال و روز درسشان پرسی

چنان تیری به قلبهاشان زنی در دم

که گویی مرگشان بسیار نزدیک است.کتاب ، کز جاکتاب کهنه می آید برون خاکی کند بر پا

و قطرش می دهد آزار دلهاشان

کتاب این است، زمان اندک ،پس دیگر چه داری چشم

بر پاسیدن و رفتن!!!؟

تو ای استاد دلبندم ! تو ای بگشاده با شش نمره صدها عقده و دردم

دروسم ناجوانمردانه سنگینند… آی

دمت گرم و سرت خوش باد.سلامم را تو پاسخ گوی ، نمره ده!منم من،

من آن دانشجوی بیچاره ی معلول، من آن لولی وش مغموم

منم من ، داغ PNU دیده ی رنجور

منم بدبخت دانشجوی این دانشگه ناجور

نه من شوتم* ، نه شاتوتم* ، فقط مشروطِ مشروطم

فدای نام تو ، قربان تو ، نمره بده نمره

من امشب تا سحر را درس می خوانم

و اینکه پاس کنم یا که بیافتم را نمی دانم.چه می گویند که بیگه شد،وقتی نیست و افتادن از آن توست

فریبم می دهند این دوستان بدتر از دشمن.هنوزم یادگار سیلی سنگین نمرات دو ترم پیش،

گوش هامان را دهد آزار

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

فضا دلگیر ، کتابها پیش روشان باز،

دریغ از خط و خالی روی کاغذ ها

سر ها در کتابان است.ملال از چهره هاشان سخت می بارد.زمان اندک و فرصت کم.امتحان بسیار نزدیک است.

شوت: آدم تعطیل . شاتوت: آدم سرخوش




تاریخ: چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:کتاب,درس,شعرطنز,طنز,
ارسال توسط سعید میرزایی فدافن

سیب وخلاقیت

یکی قانون جاذبه زمینو کشف می کنه یکی Apple  یکی هم قلیون میوه ای




تاریخ: چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:داستان,داستان کوتاه,سوتی,طنز,
ارسال توسط سعید میرزایی فدافن

فقط یک اصفهانی میتواند یک جمله با 20 فعل بسازد:

داشتم می رفتم برم دیدم گرفت نشست گفتم بذار بپرسم بیبینم میاد نیمیاد دیدم میگد نیمیخوام بیام بذار برم بیگیرم بخوابم...




تاریخ: چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:داستان,داستان کوتاه,سوتی,طنز,
ارسال توسط سعید میرزایی فدافن

  گاهى به سيرت چون پرى گاهى چو ديو بد ادا

 يا ديو باش و يا پرى يا اين ورى يا آن ورى

 گاهى رفيق قافله  گاهى شريك دزدها

 اى كه چو مار ده سرى يا اين ورى يا آن ورى

 گه با رعيت هم غذا گه يارغار كد خدا

 يا نعمتى يا حيدرى يا اين ورى يا آن ورى

 يك روز خنجر مى‏زنى بر پشت يار و آشنا

 يك روز با او مى‏پرى يا اين ورى يا آن ورى

 هر روز با يارى دگر هر شب به عشقى مبتلا

 روز آمنه  شب‏ها پرى يا اين ورى يا آن ورى‏

 گاهى به دستت جام مى گاهى هم از روى ريا

 تسبيح با انگشترى يا اين ورى يا آن ورى

 گه رامى و ريم و پوكر گه جمكران بهر دعا

 تو مسلمى يا كافرى يا اين ورى يا آن ورى

 بى‏ريش گاهى رپ رپى با ريش در حزب خدا

 دنيا گرفتى سرسرى يا اين ورى يا آن ورى

 يك روز مستضعف شوى يك روز دلال از قضا

 پوند و طلا را مشترى يا اين ورى يا آن ورى

 گه خادم البيت حرم گه ساقى ميخانه‏ها

 كى راه برجايى برى يا اين ورى يا آن ورى

 از بيخ منكر ميشوى گاهى خداى كبريا

 گاه از على شيعه‏ترى يا اين ورى يا آن ورى

 جانا مذبذب گشته‏اى ما بين شيطان و خدا

 موسى و گاو سامرى يا اين ورى يا آن ورى

 يا رب برس بر داد ما تا كى عذاب از آن ما

 دنيا به كام ديگرى يا اين ورى يا آن ورى

 جانم سرآمد يا بكش يا درد ما را كن دوا

 كو رسم بنده پرورى يا اين ورى يا آن ورى

 هالو تو يا رومى بشو يا زنگ زنگى اى بابا

 الحق كه تو خيلى خرى يا اين ورى يا آن ورى

استادهالو




تاریخ: سه شنبه 18 اسفند 1389برچسب:شعرطنز,شعر,طنز,
ارسال توسط سعید میرزایی فدافن

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 22 صفحه بعد

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا: